| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
مرد از راه می رسه ناراحت و عبوس
زن : چی شده؟
مرد : هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه : یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه لبخند می زنه
زن اما “می فهمه”مرد دروغ میگه : راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر
از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم
شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
“می خواست تنها باشه”
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد : چی شده؟
زن : هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم “نمی فهمه”زن دروغ میگه
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر
از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که مرد نره )
مرد خطاب به دوستش : الان راه می افتم!
زن داغون می شه
“نمی خواست تنها باشه”
و این داستان سال های سال ادامه داشت
و زن ومرد در کمال خوشبختی و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند
رمز عبور را فراموش کردم ؟ آمار مطالب کل مطالب : 2226 کل نظرات : 13 آمار بازدید بازديد امروز : 3209 نفر بارديد ديروز : 770 نفر ورودی گوگل امروز : 321 نفر ورودی گوگل ديروز : 77 نفر بازديد هفته : 3209 نفر بازديد ماه : 8966 نفر بازديد سال : 14150 نفر بازديد کلي : 134662 نفر وضیعت آنلاین افراد آنلاین : 1 نفر |
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 770
بازدید هفته : 3209
بازدید ماه : 8966
بازدید کل : 134662
تعداد مطالب : 2226
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1